[ کِ کِ کِ / کُ کُ کُ ] (صوت) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف). || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخوارهٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گو ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ کَ یِ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در ده هزارگزی جنوب باختری رودسر و ۳هزارگزی خاور املش با ۱۰۵تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر و محصول آن برنج و چای ...
[ کُ ] (نف) صفت دائمی از کشتن. آنکه می کشد. (از ناظم الاطباء). قاتل. کشنده.
[ کَ / کِ ] (نف) صفت دائمی از کشیدن. آنکه می کشد. (ناظم الاطباء). کشنده.
[ کَ ] (اِ) خشاب. کشاب تفنگ، خشاب تفنگ. رجوع به خشاب شود.
[ کُ ] (ن مف مرخم، ص) صورتی است از گشاد. مخفف کشاده MMM گشاده. فراخ که نقیض تنگ است. (برهان). وا. باز. گشاد: از انفعال خون ز شفق میکنی عرق تا سینهٔ کشاد تو در انتظار کیست. میرزا صائب (از ...
[ کُ دَ ] (ص لیاقت) قابل کشادن. قبول کشودن. (یادداشت مؤلف). گشادنی : روئین دژت ار کشادنی نیست در محنت هفتخوان چه باشی.خاقانی. رجوع به گشادنی شود.
[ کَ رِ عُ لْ ] (اِخ) دهی است از دهستان بخش کن شهرستان طهران واقع در ۷هزارگزی شمال باختری کن و ۱۵هزارگزی شمال شوسهٔ تهران به کرج با ۳۰۰ تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و میوه و شغل ...
(کَ شّ) [ ع. ] (ص.) بسیار کشف کننده، بسیار پیدا کننده.
فرهنگ فارسی معین
پرده گشاینده، آشکارکننده
فرهنگ واژههای سره
۱. بسیارکشفکننده. ۲. آشکارکننده.
فرهنگ فارسی عمید
(کِ لِ) (اِ.) امتداد و دنبالة هر چیزی.