(چَ) (ص.) انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد.
فرهنگ فارسی معین
حالت انقباض دردناک و ممتد ماهیچه [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ چَ ] (ص مرکب) همانند چنگ. کوژ. خمیده : چنگی کو در نوازد بیست و چار چون نیابد گوش، گردد چنگ وار.مولوی.
لغتنامه دهخدا
[ چَ ] (اِخ) از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان و قدیم النسق سی خانوار سکنه دارد. محصولش غله آبی و دیمی است. از آب رودخانهٔ مشروب میشود. چشمهٔ آب هم دارد. یونجه کاری میکنند. هوایش ییلاقی ا ...
=چنگلوک
فرهنگ فارسی عمید
(چَ گَ) (اِمر.)۱- قلاب (عموماً).۲- میلة کوتاه فلزی سرکج که چیزی به آن اضافه کنند.۳- آلتی که بر سر نخ یا ریسمان بندند و بدان ماهی گیرند.۴- قلابی که فیل را بدان رانند، کجک.
۱. میلۀ کوتاه فلزی سرکج برای آویختن یا گرفتن چیزی؛ قلاب؛ آکج؛ کجک. ۲. وسیلهای در کشاورزی با دستۀ بلند که در انتهایش میلهای کوتاه و خمیده قرار دارد. ۳. قلاب ماهیگیری.
چنگنواز؛ چنگزن؛ کسی که چنگ مینوازد.
[ چَ یِ نِ سَ ] (اِخ) در زمان مأمون بن مأمون خوارزم شاه صاحب درب کشمیر بود و چون دانست با سلطان یمین الدوله نمیتواند درافتد بخدمت او پیوست و کمر بندگی بر میان بست. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ...
[ چَ گِ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین در ۱۲ هزارگزی خاور قزوین در جلگه واقع شده. معتدل و دارای ۳۳۶ تن سکنه است. از قنات و رودخانهٔ دیزج آبیاری میشود. محصولاتش غلا ...
اسم: چنگیز (پسر) (مغولی) (تلفظ: changiz) (فارسی: چنگیز) (انگلیسی: changiz) معنی: قوی، محکم، نام پادشاه معروف مغول
فرهنگ واژگان اسمها
[ چَ قَ عَ ] (اِخ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در ۶۸ هزارگزی باختر شهر بیجار و یک هزارگزی جنوب شوسهٔ بیجار -سنندج. در جلگه قرار گرفته. معتدل و دارای ۲۰۱ تن سکنه میباشد. ...