[ وِ مَ نِ ] (ص مرکب) بهمنش. با منش نیکو. خوشخوی و خوب طبیعت، چه واو و باء در پارسی تبدیل یابند. (انجمن آرا) (آنندراج).
لغتنامه دهخدا
اسم: وهمهر (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: vahmehr) (فارسی: وَهمِهر) (انگلیسی: vahmehr) معنی: نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ می ی ] (ع ص نسبی) منسوب به وهم. (اقرب الموارد). خیالی. || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوهٔ متخیله از پیش خ ...
[ وَ می یا ] (ع ص، اِ) جِ وهمیة. قضایای دروغی است که وهم در آنها به امور غیرمحسوس حکم میکند، مثل حکم به اینکه ماوراء این عالم فضایی است لایتناهی ََ و قیاس مرکب از وهمیات را سفسطه نامند. (از ...
۱. حلقۀ چوبی که در سر ریسمان میبندند و هنگام بستن بار سر ریسمان را از آن میگذرانند و میکشند. ۲. رکاب چوبی. ۳. دانۀ لعابدار. ۴. جرعۀ آب.
فرهنگ فارسی عمید
[ وِ هَ ] (اِ) حلقهٔ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان) (انجمن آرا): چون برون کرد زو هماره وهنگ در زمان درکشید محکم تنگ. ؟ (از لغت فرس ۳ ...
[ وَ ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء).
اسم: وهومن (پسر) (فارسی) معنی: بهمن، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن ...
[ وَهْ وَهْ ] (ع ص) فرس وهوه؛ اسب شادمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وهواه شود.
[ وُ هی ی ] (ع اِ) جِ وَهْی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به وهی شود.
[ وَهْیْ ] (ع مص) کفیده و شکافته شدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دریده شدن. (ترجمان علامهٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || سست و فروهشته گردیدن بند و رسن مشک. (از اقرب ...
[ وَ هی یَ ] (ع اِ) مروارید. || (ص) شتر گشنی سطبر فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).