[ شِ هَ ] (اِ) خارسه پهلویی که خارخسک نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). خارخسک. (فرهنگ جهانگیری). شکوهه. خسک. خار آهنین که بر راه لشکر خصم ریزند. (یادداشت مؤلف). رجوع به ...
لغتنامه دهخدا
اسم: شکوهنده (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: še (o) kuhande) (فارسی: شکوهنده) (انگلیسی: shekuhande) معنی: با شکوه، دارنده شکوه و جلال، ( صفت فاعلی از شکوهیدن )، شکوه، ( در قدیم ) ترسند ...
فرهنگ واژگان اسمها
ترسیدن؛ واهمه کردن: جهانداران ز خشم او شکوهند / چو غمازان شکوهند از عیاران (قطران: ۲۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
[ شِ دَ ] (مص) ترسیدن. بیم بردن. واهمه کردن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). ترسیدن. (غیاث) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ فارسی معین). واهمه کردن. (فرهنگ فارسی معین). ترسیدن. هراسیدن. شکهیدن. ...
(اِخ) نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است. (از فارسنامهٔ ناصری).
(اِخ) نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است. درازای آن از کهفرخان مغو تا مقام نخیلو ۲۵ فرسخ و پهنا از ابوالعسکر تا چیرو هفت فرسخ است. (از ...
[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده. (برهان). طور. رسم. طریقه. سبک. اسلوب. روش. نهج. وتیره. نسق. سان. گون. گونه. هنجار. طریق. راه. طرز. (یادداشت مؤلف). طرز و روش. (ناظم الاطبا ...
[ شَ ] (ع ص) بسیار عیب گوی از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || عَیون، یعنی کسی که بسیار چشم می زند. (از اقرب الموارد).
[ شی وَ / وِ کَ دَ ] (مص مرکب) ناز و کرشمه نمودن. (یادداشت مؤلف): پارسایی و سلامت هوسم بود ولی شیوه ای می کند آن نرگس فتّان که مپرس. حافظ. رجوع به شیوه شود.
[ شی وَ / وِ ] (نف مرکب) معشوق و یا معشوقهٔ با ناز و کرشمه. که دانا باشد به همهٔ فن های عشقی و بکار برد آنها را. (ناظم الاطباء). || مکار. حیله گر. نیرنگساز. محیل. خادع. بامبول باز. (یاددا ...
[ شی وَ ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنهٔ آن ۱۰۰ تن. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۵).
برداشت گروهی درختان در سطح تودههای ناهمسال بهمنظور ایجاد ردههای سنی جدید در گروههای کوچک [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] ...
واژههای مصوب فرهنگستان