[ وَ رِ ] (اِ) امت. (سروری). امت پیغمبر. (آنندراج) (برهان). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مصحف برروشنان. رجوع به وَرَستان شود.
لغتنامه دهخدا
جایی که درخت انگور بسیار باشد؛ تاکستان؛ موستان؛ رَزستان؛ باغ انگوری.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ رِ ] (اِ مرکب) موستان. (فرهنگ فارسی معین).
[ رِ ] (اِخ) اسم نخستین مازندران (طبرستان) در دورهٔ اقوام تاپور. رجوع به طبرستان شود.
[ تَ رِ ] (اِ مرکب) مخبز. (محمودبن عمر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نانوایی. خبازی. (یادداشت ایضاً). رجوع به تنورخانه و تنور و دیگر ترکیبهای آن شود.
[ تَ رَ / رِ ] (اِخ) طبرستان. تاپورستان. رجوع به تبرستان و طبرستان. در همین لغت نامه و ایران باستان ج ۲ ص ۱۳۷۹ و ۱۵۰۸ و ۱۶۴۰ و ۱۶۴۱ شود.
[ رِ ] (اِ مرکب) شوره زار. (آنندراج). خلاب و زمین باطلاق. (ناظم الاطباء). شوره زار. شورسان. نمکزار. (یادداشت مؤلف). سبخه. (مهذب الاسماء). ملاحة. مملحة. نوفلة. (منتهی الارب): و آن ... امروز ...
[ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند است و ۳۹۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ رِ نِ ] (اِخ) دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد است و ۳۳۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
مداری که در آن ماهوارهها، بهویژه ماهوارههای زمینهمگام، در پایان عمر عملیاتی خود قرار میگیرند تا به مرور به جوّ زمین برسند و از بین بروند [مهندسی هوافضا] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مَ رِ ] (اِخ) منچوری. رجوع به منچوری و تاریخ ایران باستان ج ۳ ص ۲۲۵۶ شود.
[ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال. واقع در ۱۸ هزارگزی شمال خاوری سنجبد با ۱۰۴ تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).