[ اَ رَ ] (اِخ) زید الاحمصی. محدث است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ رَ ] (اِخ) سلمان، مولی ابی قتاده. محدث است.
[ اَ رَ ] (اِخ) عبداللََّه بن واقد خراسانی هروی. محدث و یکی از عباد و صدیق سفیان ثوریست. ابوجعفر گوید مردی از اسحاق پرسید که آیا ابورجاء ثقه باشد؟ او گفت وی اوثق ثقات است.
[ اَ رَ ] (اِخ) غزنوی، مشهور به شاه ابورجا. از شعرای دربار بهرامشاه و معاصر سنائی و مختاری. وفات وی ۵۹۷ هـ . ق. بوده است. رجوع به مادهٔ قبل شود.
[ اَ رَ ] (اِخ) محمدبن حمدویه. رجوع به محمد... شود.
[ اَ رَ ] (اِخ) مطربن طهمان. محدث است.
[ ] (اِخ) از سرداران امیرتیمور گورکان. رجوع به حبط۲ ص ۱۴۱، ۱۴۹، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۰،۱۶۵، ۱۶۶، ۱۶۷، ۱۷۰، ۱۷۵، ۱۷۶ شود.
(~.) [ معر. ] (اِ.) انواع ظرفها و اشیاء ساخته شده از بلور و شیشه.
فرهنگ فارسی معین
[ تُ نْ وَ جِ ] (اِخ) دهی از دهستان سرکوه است که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است و ۳۶۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ رَ ] (اِخ) نام بزرگترین پسران فریدون است که تور باشد و توران منسوب به اوست چنانکه ایران به ایرج. (برهان) (آنندراج). همان تور پسر فریدون. (فرهنگ رشیدی). به معنی نخست تور (پسر فریدون) است ...
اسم: تورج (پسر) (فارسی، پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: turaj) (فارسی: تورج) (انگلیسی: turaj) معنی: نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) نام پسر بزرگ فریدون، همان تور که توران من ...
فرهنگ واژگان اسمها
(اِخ) نام یکی از دهستانهای چهارگانهٔ بخش بوکان شهرستان مهاباد است. این دهستان از ۲۸ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود ۷۵۵۰ تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از: بقعه باسی، بغداکندی ...