اسم: هنا (دختر) (عربی) (تلفظ: hanā) (فارسی: هَنا) (انگلیسی: hana) معنی: شادمانی و خوشبختی
فرهنگ واژگان اسمها
[ هِ ] (اِخ) بطنی از قبیلهٔ طی و آنان فرزندان هناءبن عمروبن غوث بن طی هستند. (صبح الاعشی).
لغتنامه دهخدا
[ هِ ] (اِخ) دهی است از بخش کوهک شهرستان جهرم. دارای ۳۹۳ تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، خرما و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ هَ بِ ] (ع اِ) جِ هنبذة. (منتهی الارب). به معنی کار سخت. (از اقرب الموارد). رجوع به هنبذة شود.
(هَ سَ یا س) (اِ.) (عا.)۱- نفس نفس زدن.۲- اضطراب.
فرهنگ فارسی معین
[ هِ ] (ع مص) به فسوس خندیدن. (منتهی الارب). مهانفة. (آنندراج) (از اقرب الموارد). || بازی و ملاعبه با دوست. (از اقرب الموارد).
[ هُ ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی اندام باشد که در برابر بی اندام است. (برهان). مصحف هندام پهلوی به معنی اندام است. (از حاشیهٔ برهان چ معین).
[ هِ یِ ] (اِ) تأثیر و اثر داده شده. (برهان).
[ اُمْ مُلْ هُ ] (اِخ) دختر ابومحمد عبدالحق قاضی مریه. از زنان شاعر اندلس و دارای طبعی وقاد و بدیهه گو بود. رجوع به ریحانة الادب ج ۶ ص ۲۵۷ و خیرات حسان ج ۱ ص ۶۵ و قاموس الاعلام ترکی ج ۲ ص ۱۰ ...
(اَ) (ص مر.) اندوهگین، غمگین.
[ اَ ] (حامص مرکب) غمناکی. غمگینی. ملالت. (از ناظم الاطباء). غرض. (از منتهی الارب).
[ اَ ] (ع اِ) جِ هند، به معنی گلهٔ شتر و جز آن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب).