[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمدبن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود.
لغتنامه دهخدا
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمد جزار، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به جزار. رجوع به علی جزار شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمد (سلطان...) قاری هروی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن یعقوب بن جبریل بن عبدالمحسن بکری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بکری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) محمدبن حاج شرف الدین عثمان خراسانی [ مولانا ]، ملقب به نورالدین. از دانشمندان و زهاد قرن ششم هجری است. پس از مسافرتهائی به شیراز رسید و در آنجا مقیم گشت و به تدریس و تصن ...
[ رُدْ دی ] (اِخ) محمدبن عبداللََّه بن محمدبن عبداللََّه الحسینی المکرانی الایلی . از محدثان قرن هشتم هجری است. از علی بن مبارک شاه در شیراز استماع حدیث کرد و به جنید بلیانی اجازت روایت ...
[ رُدْ دی ] (اِخ) معین بن سید صفی الدین (متوفی در ۸۹۴ هـ . ق.). او راست: جامع التبیان فی تفسیر القرآن. (یادداشت مؤلف).
[ رُدْ دی مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن، در ۱۱ هزارگزی غرب تنکابن و ۲ هزارگزی جنوب جادهٔ تنکابن به رامسر، در جلگهٔ مرطوب معتدل هوائی واقع است و ۱۲۵ تن سکنه دار ...
[ رُ لْ قِ را ] (ع اِ مرکب) نارالقری : ز همت شب و روز دیگ مرا بود جوش ایشان ز نورالقری. وحید (از آنندراج). رجوع به نارالقری شود.
[ رُ لْ لاه ] (اِخ) ابن شریف الدین عبداللََّه شوشتری. رجوع به قاضی نوراللََّه شوشتری و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج ۹ ص ۳۰ و شهداءالفضیلة ص ۱۷۱ و امل الآمل، ذیل منهج المقال ص ۱۵۲ و روضات ال ...
[ رُ لْ لاه ] (اِخ) (میرزا...) اصفهانی، متخلص به ضیاء. رجوع به ضیاء اصفهانی شود.
[ رُلْ لاه ] (اِخ) هروی (مولانا...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است. به روایت مؤلف صبح گلشن «ظرافت و مزاح بر مزاج غالب داشته و... و به شیمهٔ خوش طبعی نقد جان عزیز باخت». او راست: ...