نیزۀ کوچک؛ زوبین.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ] (اِمص) مکیدن بود. (لغت فرس چ اقبال ص ۲۷۷). به معنی مکیدن باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). مَصّ. مَکّ. مک زدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادهٔ بعد شود. || یکبار مک ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ / مَ ] (اِ) مِطَرد و آن نیزهٔ کوتاه است که بدان صید کنند. (السامی فی الاسامی). به معنی زوبین است و آن نیزه ای باشد کوچک که عربان مطرد خوانند. (برهان). زوبین. (فرهنگ رشیدی). ژوبین که ...
[ مُ ] (ق) در تداول عامه، درست راست. اَنگ: ریگ را انداخت مک خورد به لالهٔ گوش فلان، یعنی انگ خورد به... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به معنی عدل و لاپ و نظایر آن است و به صورت قید تأکی ...
(مَ) [ انگ. ] (اِ.) مکتب سیاسی ایجاد شده به وسیلة جوزف مک کارتی (۱۹۰۸ - ۱۹۵۷) سناتور آمریکایی، براساس برچسب زدن به مخالفان سیاسی، به ویژه روشنفکران جهت بی اعتبار کردن آنان در نزد تودة مردم ب ...
فرهنگ فارسی معین
[ مَ ] (اِخ) داگلس. ژنرال امریکائی (۱۸۸۰ -۱۹۶۴ م.) که در سال ۱۹۴۲ در شکست فیلیپین مشهور شد و در سال ۱۹۴۵ ژاپن را در اقیانوس آرام مغلوب ساخت و در سالهای ۱۹۵۰ -۱۹۵۱ فرمانده نیروی سازمان مل ...
تعمیم شیوهها و سازوکارها و فرایندهای رایج در ادارۀ غذاخوریهای فوری مکدونالد به کل جامعۀ امریکا و دیگر جوامع جهانی [جامعهشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُ ] (ع مص) شخولیدن یعنی بانگی که از میان دو لب آید چون آواز سرنای. مَکْوْ. (ترجمان القرآن): مکامکواً و مکاء؛ شخولید به دهن و بانگ کرد و انگشتان را به هم در کرده دمید تا آوازی برآید، منه ...
[ مَ ءِ ] (ع اِ) جِ مکود. رجوع به مکود شود.
[ مُ بَ حَ ] (ع مص) همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن و همدیگر را قبیح شمردن. (از اقرب الموارد).
[ مُ بَ رَ تَنْ ] (ع ق) به قهر. به غلبه. به زور. به عنف. به درشتی : به شب مکابرةً خانه ها را برمی زدند و جنایتهای گران می نهادند. (تاریخ بخارا ص ۹۲). و رجوع به مکابره شود.
(مُ بَ رَ یا بِ رِ) [ ع. مکابرة ] (مص ل.) ستیزه، منازعه.