[ عَ قَ مَ یِ ثَ قَ ] (اِخ) ابن سفیان. نام او را ابن سهیل، و عطبةبن سفیان نیز ذکر کرده اند. از واردشوندگان بر پیغمبر (ص) و برخی او را از تابعیان دانسته اند. (از الاصابة ج ۴ قسم اول ص ۲۶۴).
لغتنامه دهخدا
[ عَ قَ مَ یِ جُ مَ ] (اِخ) ابن ربیعةبن أعوربن أهیب بن حذافةبن جمح. از صحابه است. و نوهٔ او أیوب بن حبیب بن أیوب بعد از سال ۱۳۰ هـ . ق. در قُدَید کشته شد. (از الاصابة ج ۴ قسم اول ص ۲۶۳).
[ عَ قَ مَ یِ خُ ] (اِخ) ابن ناجیةبن حرث بن مصطلق. از اعراب بادیه و صحابی است. (از الاصابة ج ۴ قسم اول ص ۲۶۷).
[ عَ قَ مَ یِ مِ ] (اِخ) ابن علاثةبن عوف بن أحوص بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. صحابی است و در دورهٔ جاهلیت از بزرگان قوم خود بود. وی برای گرفتن میراث ابوعامر راهب بنزد قیصر ر ...
[ عَ قَ مَ یِ عَ قَ ] (اِخ) ابن یزید. وی در غزوهٔ ذات الصواری شرکت داشت. و برخی وی را همان علقمهٔ عطیفی دانند. (از الاصابة ج ۵ قسم سوم ص ۱۱۲).
[ عَ قَ مَ یِ فَ ] (اِخ) ابن عبدةبن ناشرةبن قیس تمیمی. از شعرای طبقهٔ جاهلیت و معاصر امرؤالقیس بود. او را دیوان کوچکی است. وفات وی را در سال ۲۰ هجری نوشته اند. (از الاعلام زرکلی). و نیز رج ...
[ عَ قَ مَ یِ مَ ] (اِخ) ابن أسلم بن مرثدبن زیدبن أعلس بن علقمةبن ذی حدن اکبر. رجوع به علقمهٔ نواحه شود.
[ عَ قَ مَ یِ نَ خَ ] (اِخ) ابن قیس بن عبداللََّه بن مالک بن علقمةبن سلامان، مکنی به ابوشبل کوفی. وی عمّ أسودبن یزید و خال ابراهیم تمیمی، و فقیه بود و در دورهٔ جاهلیت و اسلام میزیست. از ابو ...
[ عَ قَ مَ یِ یَ ] (اِخ) ابن هوذةبن شماس بن باباتمیمی. وی از کسانی بود که در دورهٔ جاهلیت و اسلام میزیست. (از الاصابة ج ۵ قسم سوم ص ۱۱۲).
مفصلی در سر بیضیشکل یک استخوان که در حفرۀ بیضیشکل استخوان دیگر حرکت میکند [اَرتاپزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان