سوگواری، سوگ
فرهنگ واژههای سره
(عَ) [ ع. عزاء ]۱- (مص ل.) شکیبایی کردن.۲- (اِمص.) صبر و شکیبایی، شکیبایی در مصیبت.۳- سوگواری.۴- (اِ.) در فارسی به معنای سوگ، ماتم.
فرهنگ فارسی معین
[ عَ تَ ] (مص مرکب) ماتم داشتن پس از مرگ کسی. (فرهنگ فارسی معین). سوکوار بودن.
لغتنامه دهخدا
[ عَ ] (ع مص) شکیبائی نمودن. (از منتهی الارب). صبر کردن. (از اقرب الموارد). || نسبت کردن کسی را به پدرش. (از منتهی الارب). || نسبت پذیرفتن به کسی و منسوب گردیدن بسوی او. (از منتهی الارب ...
[ عَ ] (ع اِمص) شکیبائی و یا خوبی شکیبائی. (منتهی الارب). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیة، چون سلام از تسلیم. (از اقرب الموارد). - أحسن اللََّه عزاءک، أحسن اللََّه لک العزاء ...
[ عُ زْ زا ] (ع ص، اِ) جِ عَزَب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عزب شود. || جِ عَزَبة. (منتهی الارب از کسائی) (آنندراج). رجوع به عزبة شود.
[ عَ کَ دَ ] (مص مرکب) برپا داشتن مراسم عزا. سوکواری کردن. (فرهنگ فارسی معین). ماتم گرفتن.
[ عَ ] (اِخ) جایگاهی است در یمن. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب).
[ عِ ] (ع مص) تنگ پستان شدن ناقه. (از منتهی الارب). «عَزوز» بودن ناقه. (از اقرب الموارد). رجوع به عَزوز شود. عُزوز. || معازّه و چیرگی جستن بر یکدیگر در خطاب و نبرد کردن در ارجمندی. (ناظم ...
[ عِ ] (ع ص، اِ) جِ عَزوف. (اقرب الموارد). رجوع به عزوف شود.
[ عَ قِ ] (اِخ) ابن الندیم در الفهرست گوید که وی در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است.
[ عَ قِ ری یَ ] (اِخ) پیروان ابن العزاقر ابوجعفر محمدبن علی شَلمَغانی میباشند. وی ازجملهٔ کسانی است که در قرن چهارم هجری به مخالفت با حسین بن روح برخاست و مذهب جدیدی تأسیس کرد و پیروان ا ...