عزاقریة
معنی
[ عَ قِ ری یَ ] (اِخ) پیروان ابن
العزاقر ابوجعفر محمدبن علی شَلمَغانی
میباشند. وی ازجملهٔ کسانی است که در قرن
چهارم هجری به مخالفت با حسین بن روح
برخاست و مذهب جدیدی تأسیس کرد و
پیروان او به عزاقریه یا شلمغانیه شهرت
دارند. مهمترین عقاید عزاقریه عبارتست از:
۱ -خداوند در هر چیزی به اندازهٔ تحمل آن
چیز حلول می کند، و شلمغانی کسی است که
روح خداوند در او بتمامه حلول کرده است. و
اصلاً خدا اسمی است جهت معانی و
خاطره هایی که به قلب مردم خطور می کند و
آنچه را بر مردم پنهان است متصوَّر مینماید تا
آنجا که گوئی مردم آن را به مشاهده
درمی یابند. هر کس که مردم به او احتیاج پیدا
می کنند خدای ایشان است بهمین جهت هر
فردی از افراد بشر می تواند استحقاق مقام
الوهیت حاصل کند و بنام خدائی خوانده
شود. ۲- عزاقریه امام حسن و امام حسین را
به علی بن ابی طالب منسوب نمیدانستند و
میگفتند مقام الوهیت در شخصی جمع می آید
که نه فرزند کسی و نه او را فرزندی باشد.
موسی (ع) و محمدبن عبداللََّه (ص) را خائن
میشمردند و میگفتند که هارون موسی را و
علی بن ابی طالب محمدبن عبداللََّه را به رسالت
فرستادند و این دو نسبت به فرستندگان خود
خیانت ورزیدند. علی بن ابی طالب بتصور
ایشان به شمارهٔ ایام اصحاب کهف که ۳۵۰
سال است به محمدبن عبداللََّه مهلت داد و
چون این مدت منقضی گردیده شریعت اسلام
نیز برمیگردد، و گویا غرض ایشان از این
شمارش این بوده است که ۳۵۰ سال بعد از
بعثت حضرت رسول که مقارن ایام ظهور
دعوت شلمغانی است مذهب اسلام منسوخ و
مذهب شلمغانی جای آن برقرار میشود.
۳- ملائکه به عقیدهٔ آنان کسانی هستند که
زمام نفس خود را در دست داشته و حق را
بشناسند و ببینند، و بهشت شناختن ایشان و
پیروی از مذهب آنان است و آتش نشناختن
آن جمع و برگشت از مسلک ایشان.
۴- عزاقریه به ترک نماز و روزه و غسل
معتقد بودند و بر روش سنت ازدواج نمیکردند
و عموم زنان را بر خود مباح میدانستند و
نزدیکی با زنان محارم و زنان دوستان و حرم
پسران در صورتی که در دین شلمغانی آمده
باشند اشکالی ندارد. ۵- از مهمترین عقاید
عزاقریه اعتقاد آنان به ضد بوده است به این
معنی که شلمغانی میگفته است خداوند وجود
ضد را خلق کرده است تا بوسیلهٔ آن پی به
مخالف آن برده شود و تا اضداد در برگزیدگان
خدا طعن نزنند فضیلت ایشان ظاهر نمیگردد
و بهمین جهت اضداد از اولیاءاللََّه مقامشان
برتر است. ۶- بعقیدهٔ عزاقریه، خداوند وقتی
که در جسدی ناسوتی حلول میکند آنچنان
قدرت و معجزه در او بظهور میرسد که با
خداوند یکی میشود، چنانکه این حال در
هفت آدم (هر آدمی مطابق با یک عالم) ظاهر
شد و بعد از آدم هفتمین در جسد پنج وجود
ناسوتی دیگر و پنج ضد ایشان که عنوان
ابلیس داشتند حلول کرد، بعد در ادریس و
ابلیس او، سپس در نوح و ابلیس او نمرود،
بعد در هارون و ابلیس او فرعون، سپس در
داود و ابلیس او جالوت، بعد در سلیمان و
ابلیس او، بعد در عیسی و ابلیس او، بعد در
علی بن ابی طالب و ابلیس او. و بعد از علی بن
ابی طالب در شلمغانی و ابلیس او جمع آمد.
۷- در باب قائم آل محمد که بعقیدهٔ امامیه از
فرزندان امام یازدهم است و در موقع مناسب
قیام خواهد کرد، عزاقریه میگفتند این همان
ابلیس است که در قرآن به آن اشاره شده
{/B«فَسَجَدَ اَلْمَلاََئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ `إِلاََّ
إِبْلِیسَ » ۱-۶۱۵:۳۰-۳۱/}(۱۵/۳۰ -۳۱) و چون ابلیس
سجود نکرد و گفت که «لأقعدن لهم صراطک
المستقیم» (۷/۱۶) از اینجا معلوم می شود که
در موقع امر به سجود او قائم بوده و بعد
نشسته است، و اینکه شیعه میگویند که قائم
قیام خواهد کرد این همان ابلیس است که در
موقع امر به سجود قائم بوده و از سجده ابا
نموده است. ۸- عزاقریه از آل ابی طالب و
بنی عباس نفرت داشتند و هلاک ایشان را
واجب میشمردند. (از خاندان نوبختی صص
۲۲۲ -۲۳۸). و رجوع به شلمغانی شود.