[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن ناقیا ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداللََّه شود.
لغتنامه دهخدا
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف بن نصر الازدی، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن فَرَضی. رجوع به ابن فرضی ابوالولید و نیز الاعلام زرکلی شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد اندلسی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن زهره ابومحمد عبداللََّه شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن بلیغ بن عبداللََّه بن محمد معروف به عبداللََّه پاشا فکری. وزیر مصر و از متأدبان بود او را نظمی است. وی در الازهر علم آموخت و مناصبی یافت و به اتهام شرکت د ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد کردی البیتوشی. مردی فاضل بود. به سال ۱۱۶۱ هـ . ق. به بیتوش متولد و به بغداد مهاجرت کرد و به سال ۱۲۲۱ هـ . ق. به احساء درگذشت. از کتب اوست: شرح الفاکهی علی قطر ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد معتز باللََّه ابن المتوکل بن المعتصم بن الرشید معروف به ابن المعتز. رجوع به ابن معتز ابوالعباس عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسعدةبن مسعود الفزاری. مورخان او را صاحب الجیوش لقب داده اند چه وی در عصر معاویه در جنگ با رومیان فرماندهٔ سپاهیان بود و در خانهٔ فاطمه دختر رسول اللََّه تربیت ی ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسعودبن غافل بن جبیب الهذلی. رجوع به ابن مسعود و نیز الاعلام زرکلی شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسلم بن قتیبة الدینوری معروف به ابن قتبیه. رجوع به ابن قتیبه ابومحمد عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مقفع. رجوع به ابن مقفع عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن وهب مولی خزاعه معروف به سیاط. وی از مردم مکه و از مقدمان در صنعت غنا و استاد ابراهیم موصلی بود. به سال ۱۶۹ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یوسف بن محمد ملقب به جمال الدین و معروف به الزیلعی. فقیه و عالم بحدیث بود. اصل او از مردم زیلع و به سال ۷۶۲ هـ . ق. به قاهره درگذشت. او راست: تخریج احادیث الهدای ...