۱. = شکافتن ۲. شکافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاراشکاف، کوهشکاف. ۳. (اسم) ‹اشکاف، کاف› چاک؛ رخنه؛ درز؛ تراک. ۴. (اسم) [قدیمی] کلاف ابریشم: شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / م ...
فرهنگ فارسی عمید
شیاری میان سطح زیرین و سطح زبرین بال که هوای پرانرژی را از زیر به روی بال عبور میدهد و باعث کاهش واماندگی و افزایش بَرآر میشود [حملونقل هوایی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
← دهانۀ ریشه [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
یخبلورهایی که بر دیوارۀ شکاف یخسارها یا حفرههای بزرگ سرد تشکیل میشود [علوم جَوّ]
[ شِ / شَ دَ ] (مص) شکافانیدن. دریدن. پاره کردن. (یادداشت مؤلف). - شکافانده شدن؛ دریده شدن. پاره شدن : ز شادی همی در کف رودزن شکوفه شکافانده شد از شکن.اسدی. و رجوع به شکافانیدن و شکافتن ...
لغتنامه دهخدا
[ شِ / شَ دَ ] (مص) شکافاندن. شکافتن فرمودن و چاک زدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). شکافتن. شق کردن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شکافتن و شکافاندن شود.
تلاطم آب حاصل از برهمکنش جریانها و باد [اقیانوسشناسی]
شکافت هستههای سنگین بدون دخالت عوامل خارجی مانند نوترون یا تابش گاما یا ذرههای باردار پرانرژی [فیزیک]
[ شِ / شَ تَ ] (مص) پاره کردن. (ناظم الاطباء) (حاشیهٔ برهان چ معین). خرق کردن. شق کردن. خرق. صدع. خرع. شِقّ. شَقّ. منشق کردن: شکافتن هیزم. دریدن دوخته. مقابل دوختن. (یادداشت مؤلف): از اژد ...
ویژگی برگی که حاشیۀ آن بریدگیهای عمیق و نامنظم داشته باشد [زیستشناسی - علوم گیاهی]
فرایند تقسیم شدن یاختۀ تخم که در نتیجۀ آن همۀ یاختههای اندامگان به وجود میآیند |||متـ . تسهیم [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ...
[ شِ / شَ تَ / تِ ] (حامص) رخنه و شکاف. (از ناظم الاطباء). انشقاق. ترک. تراک. کفتگی. کافتیدگی. ترکیدگی. غاچ. شکاف. چگونگی چیز شکافته. (یادداشت مؤلف): فتاق؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتاب. خَجَل؛ ...