معنی

۱. = شکافتن ۲. شکافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاراشکاف، کوه‌شکاف. ۳. (اسم) ‹اشکاف، کاف› چاک؛ رخنه؛ درز؛ تراک. ۴. (اسم) [قدیمی] کلاف ابریشم: شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به ‌باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی: شاعران بی‌دیوان: ۵۹).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.