[ دَ شْ / شِ ] (حامص مرکب) انس با درد داشتن. دردآشنا بودن. آگاه و واقف به شدت درد و رنج بودن.
لغتنامه دهخدا
← شارششناسی [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
واژههای مصوب فرهنگستان
درخشنده؛ تابنده.
فرهنگ فارسی عمید
نوعی رواندرمانی مبتنی بر تلفیق اصول و روشهای درمانشنـاختیـ رفتاری و رواندرمانی پویشی (psychodynamic psychotherapy) [روانشناسی] ...
[ دَ شِ ] (نف مرکب) درمان شناسنده. شناسندهٔ درمان. متخصص در اصول تداوی.
دریاانداختهای که بر روی آب شناور است [حملونقل دریایی]
نوعی کمکافزار شنوایی فردی یا گروهی که شامل تقویتکنندهای الکترونیکی است و در کلاس درس بهعنوان مکمل سمعک برای افراد کمشنوا به کار میرود [شنواییش ...
وسیلهای است که دستگاه ضبط نوار بتاکم (تیپ) را کنترل میکند تا تصویر انتقالی از دوربین به صورت تک فریم بر روی نوار ضبط گردد. [فرهنگ اصطلاحات سینمایی] ...
فرهنگ واژههای آزاد
[ دُ مَ شِ ] (نف مرکب) که دشمن را بشناسد. شناسندهٔ دشمن. عارف خصم و عدو: برون شد یزک دار دشمن شناس یتاقی کمر بست بر جای پاس.نظامی. || (ن مف مرکب) که دشمن او را شناسد. معروف نزد دشمن. ...
[ دِ ئی ی ] (اِخ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد کندی دشنائی ملقب به جلال الدین و مشهور به ابن بنت الحمیری. فقیه شافعی قرن هفتم هجری، متولد در دشنی که شهری است به مصر. رجوع به احمد (ابن عبدال ...
[ دُ ] (اِ) کنایه از کثرت است و در معنی بسیار بکار رود. (شعوری). بسیار و فراوان است و چندان و کثیر. (ناظم الاطباء).
(دُ) (اِمر.) فحش، ناسزا.
فرهنگ فارسی معین