[ شَ / شِ پَ جَ / جِ ] (اِ مرکب) نام گیاهی دوایی. (ناظم الاطباء). نام دارویی است که آن را کَشنَه بر وزن دشنه می گویند. (برهان) (از آنندراج). رجوع به کشنه شود.
لغتنامه دهخدا
[ شِ ] (اِخ) نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمهٔ شش پیر و چشمهٔ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریهٔ شهداء اردکان ممزوج به رودخانهٔ شش پیر گردد. (از فارسنامهٔ ناصری).
نوعی هواگرد کوچک، مانند بالگرد، با شش پرّه که در بالای آن قرار دارند و از راه دور واپایش میشود و برای عکسبرداری و فیلمبرداری به کار میرود [علوم نظامی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شَ / شِ شَ / شِ ] (ص مرکب) هرچیز که دارای شش زاویه باشد. (ناظم الاطباء): کرسی شش گوشه بهم درشکن منبر نه پایه بهم درفکن.نظامی.
[ شَ / شِ یَ ] (اِ مرکب) شش روز اول ماه شوال پس از عید فطر (دوم تا هفتم) که در آن شش روز روزه می دارند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف شش بندان. رجوع به ششه و شش بندان شود.
[ شِ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان. آب آن از چشمه سار است. سکنهٔ آن ۱۶۰ تن و محصول آنجا لبنیات است. در تابستان عموم سکنه برای تعلیف گله های خود به ییلاق سمام می ...
[ شُ ] (ص) پست و دون و فرومایه و پلید. || ناگوار. || کریه و زشت. || رسوا. || قبیح و بد. (ناظم الاطباء). اما این معنی و معانی قبلی کلمه مخصوص این فرهنگ است و در فرهنگهای دیگر که در د ...
[ شِ تَ مَ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز بخش ششتمد و دهستان زمج شهرستان سبزوار. سکنهٔ آن ۱۳۴۹ تن و آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات و پنبه و بادام و میوه است. راه آن اتومبیل رو است. ادارات دولتی: ب ...
[ شَ / شِ ] (اِ مرکب) تمامگی و همگی چیزی. (ناظم الاطباء). چیزی که در نوع خود تمام اجزا بود و مافوق نداشته باشد. (آنندراج). مراد از تمام چیز است چرا که شش دانگ را یک دینار می شود. (غیاث الل ...
۱. در بازی نرد، آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهرههایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهرههای خود را حرکت دهد. ۲. [مجاز] عالم سرگشتگی و حیرت. * ششدر فنا: ...
فرهنگ فارسی عمید
[ شَ / شِ دَ ] (حامص مرکب) آن بازی از نرد که حریف ششدر شده باشد. || تحیر و سرگردانی. || (اِ مرکب) گیتی و عالم. (ناظم الاطباء).
[ شَ قَ لَ ] (ع مص) تغییر دادن و برگردانیدن دینار را. (ناظم الاطباء). برگردانیدن دینار را. (منتهی الارب) (آنندراج).