[ شَ / شِ ] (عدد، ص، اِ) صفت توصیفی عددی؛ دو دفعه سه. (ناظم الاطباء). عدد پس از پنج و پیش از هفت. ست. سته. نمایندهٔ آن در ارقام هندیه «۶» است و در حساب جُمَّل نمایندهٔ آن «و» باشد قدما آن ر ...
لغتنامه دهخدا
[ شُ ] (اِ) ریه و سل و یکی از احشای محتوی در سینهٔ انسان و دیگر حیوانات که آلت عمده ای است مر عمل تنفس را و قدمای از اطبا آن را بادزن و مروحهٔ دل می دانستند. (ناظم الاطباء). نام عضوی است د ...
ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل؛ ششخاتون؛ ششعروس؛ ششبانوی پیر.
فرهنگ فارسی عمید
= فاشرستین
ششسو؛ ششطرف (چپ، راست، پیش، پس، بالا، و پایین). * ششجهت عالم: شمال، جنوب، مشرق، مغرب، بالا، و پایین.
(~. نِ) (اِمر.)۱- خیمه، پرده.۲- خیمة مدور.
فرهنگ فارسی معین
(~. سَ) (ص نسب. اِمر.) زر خالص، طلای تمام عیار.
زر ناب؛ طلای خالص.
(~. ضَ) [ فا - ع. ] (اِمر.)۱- شش ضرب نتیجة خوب.۲- (کن.) گوهر.۳- زر، طلا.۴- مشک.۵- شکر.۶- عسل.۷- میوه.
خیمۀ بزرگ ششگوشه؛ نوعی خیمه؛ سراپرده؛ ششخان: فلان ششطاق دیبا را برون بر / بزن با طاق این ایوان برابر (نظامی۲: ۲۵۷).
دشنامی به غلامان و کنیزان سیاهپوست.
[ شَ / شِ شُ بِ ] (اِ مرکب) (اصطلاح قمار) (مرکب از شش فارسی +بش ترکی به معنی پنج) شش بش. اصطلاح تخته نرد است و آن وقتی است که در بازی، طاس ها چنان قرار گیرند که یکی نقش شش و دیگری پنج را ن ...