[ اَ سُ لَ ] (اِخ) مالک بن حارث اللیثی. صحابی است و بعضی مالک بن الحویرث گفته اند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ سُ لَ ] (اِخ) محمدبن طاهربن بهرام سجستانی منطقی نزیل بغداد. او شاگرد متّی بن یونس و امثال او بود و سپس خود بتدریس علوم آموخته پرداخت و رؤسا و بزرگان از هر سوی قصد او کردند و خانهٔ او ...
اسم: امیرسلیمان (پسر) (عربی، عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: a.-soleymān) (فارسی: امیرسلیمان) (انگلیسی: amir-soleyman) معنی: ترکیب دو اسم امیر و سلیمان ( پادشاه و پر از سلامتی )، از نام های مر ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ اَمْ نِ سُ لَ ] (اِخ) انبانچهٔ سلیمان. زنبیل سلیمان. حضرت سلیمان علیه السلام انبانی داشت که هر وقت هرچه میخواست ازو برمی آمد. (آنندراج): اسیر لقمهٔ مردم مباش تا باشی توکل تو چو انبانچه ...
[ دِ سُ لَ ] (اِخ) کنایه از دولت و حشمت سلیمان باشد. رجوع به باد شود. || بمعنی بادی که تخت آن حضرت را و لشکر و مردم ایشان را از جای بجای میبرد. (آنندراج).
[ رِ سُ لَ / لِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بارگیر و بارگیر جم باشد: زبان ثناگر درگاه مصطفی بهتر که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا. خاقانی (از انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به بارگیر و بارگیر ج ...
[ بُ سُ لَ ] (اِخ) قریه ای است [ شبانکاره ] در چهار فرسخ بیشتر جنوب ده کهنه است. (فارسنامه). دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان از شهرستان بوشهر. این ده جلگه و گرمسیر است و ۴۵۰ تن سکن ...
[ تَ تِ سُ لَ ] (اِخ) آثار مخروبه ای است در بیست وپنج فرسخی دریاچهٔ ارومیه بطرف شرقی که عده ای از مورخین آنرا پایتخت آذربایجان در زمان پارتیها دانسته و معتقد بودند که آتشکدهٔ آذرگشسب هم در ...
[ تَ تِ سُ لَ ] (اِخ) نام کوهی است در وسط کشمیر که تخت حضرت سلیمان علیه السلام در آنجا فرودآمده و الحال مردم برای زیارت آن می روند. (آنندراج). مقامی است در کشمیر. (غیاث اللغات). در جهت شر ...
[ تَ تِ سُ لَ ] (اِخ) در یکی از بلندیها که در سر راه شیراز و اصفهان واقع است خرابه های درهم و برهمی دیده میشود و چنین به نظر می آید که آثار شهری است. در اینجا چیزی که مخصوصاً جالب توجه م ...
[ تَ تِ سُ لَ ] (اِخ) آثار قلعه ای است که در نزدیکی اشاقی قرار دارد. رجوع به سفرنامهٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص ۱۶۱ و ترجمهٔ وحید ص ۲۱۷ شود.
پاسارگاد
فرهنگ واژههای سره