[ اِ طَ بَ ] (اِخ) ده مخروبه ایست از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن. این آبادی ارمنی نشین بوده است و پس از مهاجرت ارامنه به ارمنستان زارعان قلعهٔ شاهرخ در آنجا زراعت میکنند. (از ف ...
لغتنامه دهخدا
[ ذُلْ خِ رَ ] (اِخ) نام جایگاهی به سُرّ من رآی.
[ رُ رُ ] (اِ مرکب) نام پرنده ای درنده و گوشت خوار. (ناظم الاطباء). نام پرنده ای بس بزرگ و درشت هیکل که در جزایر اقیانوس کبیر باشد و گویند کرگدن را به چنگال خود برباید، بدین ترتیب معنی رخ ...
ویرانه، ویرانگر، ویران گر، تباهگر
فرهنگ واژههای سره
[ مُ خَ رْ رِ ] (ع ص) ویران کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب کننده و ویران نماینده و ناآباد کننده. ویران کنندهٔ خانه. و بر باد دهنده و پایمال کننده. (ناظم الاطباء). و ر ...
[ مُ نَ رِ / رَ بَ ] (ع ص) شجرة منخربة؛ درخت پوسیدهٔ سوراخ سوراخ شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوب کرم خورده. (ناظم الاطباء).
نوعی پادکنش الکترونیکی که در آن از سامانههای انهدامسخت مانند موشکهای ضدرادار و سلاحهای پرتوی استفاده میکنند|||اختـ . پادکال مخرب [علوم نظامی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان