=جَستن = جستوخیز: پرش؛ جهیدن و خیز برداشتن.
فرهنگ فارسی عمید
[ جُ ] (مص مرخم، اِمص) جُستن. تفحص کردن. جست و جو. (از فرهنگ فارسی معین). تفحص و تجسس و بحث. طلب. کاوش. تفتیش : ترا گر بدی فر و رای درست ز البرز شاهی نبایست جست.فردوسی. شکست آمد از ترک بر ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ زَ دَ ] (مص مرکب) جَستن. پریدن. خیز برداشتن. جهش کردن. جِسْت زدن. رجوع به کلمهٔ مزبور شود.
[ جَ تُ ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) برجستن و برخاستن. (آنندراج): زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی. سلیم (از آنندراج). - جست و خیز کردن؛ پای کوبی کر ...
عملیات جستوجو و یافتن شناورها و افراد و کمک به آنها در مواقع اضطراری [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کسی که عمل جستوجو را، بهویژه در محیط وب، انجام میدهد [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
سامانۀ جستوجوگری که سطوح پرحرارت هواپیما را هدفگیری میکند و به دنبال تابش فروسرخ حرکت میکند؛ از این توانمندی بیشتر در موشکهای هدایتشونده و دستگاههای ...
[ جُ ] (اِمص) بحث. (فرهنگ فارسی معین). فحص. پژوهش. بحث. طلب. (یادداشت مؤلف). || (اِ) مبحث. مطلب. (یادداشت مؤلف): مقالت اول، در توحید. جستار اول، در دور کردن چیزی از آفریدگار. (کشف المحجو ...
[ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه از شهرستان قزوین. آب این محل از چشمه و محصولات آن غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ جَ ] (اِخ) ابن نوح. یکی از امراء دربار فخرالدوله بود. برای اطلاع بیشتر به معجم الادباء ج ۲ و فهرست آن رجوع شود.
[ جَ دَ ] (مص) ایثاب (برجهانیدن). (المصادر زوزنی). جستن کنانیدن و فرمودن. جهانیدن فرمودن. || وزیدن فرمودن. || باعث ضربان و جَستن عضوی گشتن. (ناظم الاطباء).