[ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه از شهرستان قزوین. آب این محل از چشمه و محصولات آن غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
لغتنامه دهخدا
[ جَ ] (اِخ) ابن نوح. یکی از امراء دربار فخرالدوله بود. برای اطلاع بیشتر به معجم الادباء ج ۲ و فهرست آن رجوع شود.
[ جَ دَ ] (مص) ایثاب (برجهانیدن). (المصادر زوزنی). جستن کنانیدن و فرمودن. جهانیدن فرمودن. || وزیدن فرمودن. || باعث ضربان و جَستن عضوی گشتن. (ناظم الاطباء).
[ اَ بو بَ رِ سِ جِ ] (اِخ) رجوع به ابن سیف احمد... شود.
[ حَ بْ بِ سَ جِ ] (اِ مرکب) حب قاقله. دانهٔ قاقله. دانهٔ هیل، یعنی هل به اصطلاح امروزین.
[ حَ بِ سِ جِ ] (اِخ) شیخ طوسی در رجال خود یک مرتبه او را در عداد اصحاب سجاد(ع) شمرده و یک مرتبه از اصحاب باقر(ع) و در این جا گوید: از ابوعبداللََّه صادق نیز روایت کرده است. و یک مرتبه هم و ...
[ خُ جِ ] (اِخ) نام قریتی بوده است بکوههای هرات از اعمال بادغیس و از آنجاست احمدبن عبداللََّه خجستانی. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود: ناحیتی است بخراسان اندر کوه و او را کشت و برز بسیار ...
[ خَ لَ جِ ] (اِخ) نام یکی از بلوکات قم در جنوب غربی شهر قم است. این بلوک در ناحیهٔ کوهستانی پرآبی واقع است که عدهٔ قرای آن ۷۷ و جمعیت آن هفده هزاروپانصد تن و مسکن ایلات خلج است. مرکز آن ...
[ سِ جِ ] (ص نسبی) منسوب به سجستان [ سیستان ] که یکی از بلاد معروفه است و مسقط رأس جمعی از علما و محدثین بوده. (الانساب سمعانی).
۱. جایی که درخت نارنج بسیار باشد. ۲. گلخانهای که در زمستان گلدانهای نارنج را در آنجا نگهداری میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.