[ کَ دَ ] (مص مرکب) یغما کردن. چپاول کردن. چاپیدن. تاختن. غارتیدن: مغاوره؛ تاراج کردن. (منتهی الارب): بکشتند و تاراج کردند مرز چنین بود ماهوی را کام و ارز.فردوسی. چو دیدند رفتند کارآگهان ...
لغتنامه دهخدا
[ دِهْ ] (نف مرکب) تاراج دهنده. بغارت دهنده. - دُر به تاراج ده : وگرنه منِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده.نظامی. رجوع به تاراج شود.
[ گَ ] (ص مرکب) غارتگر. (آنندراج). یغماگر. چپوچی. تاراج کننده : ز کچلول دریوزه تا جام زر ببردند ترکان تاراج گر. هاتفی (از آنندراج). اینست کزو رخنه بکاشانهٔ من شد تاراج گر خانهٔ ویرانهٔ من ...
[ گَ ] (حامص مرکب) تاراج کردن. چپاول کردن. رجوع به تاراج شود.
(اِ مرکب) جای غارت. (آنندراج). جای تاراج : گوزن جوان را بیفکند شیر بتاراجگاهش درآمد دلیر. نظامی (از آنندراج). رجوع به تاراج شود.
(گَ) (ص فا.) غارتگر، یغماگر.
فرهنگ فارسی معین
[ دَ ] (مص) چپو کردن. تاراج کردن. چپاول کردن. رجوع به تاراج شود.
(اِخ) مرکز بخشی است در ایالت رُن که در شهرستان ویل فرانش واقع است و ۱۰۱۴۲ تن سکنه دارد. تجارت غلات، دارای کارخانه های مهم نساجی و کلاه سازی. قاموس الاعلام ترکی آرد: تاراره، نام قصبه ای، م ...
[ ] (اِخ) تارار. رجوع به تارار شود.
[ زُ نَ ] (اِخ) قصبه ایست در ایالت سراغوسهٔ اسپانیا، که در ۹۰هزارگزی شمال باختری سراغوسه واقع است و ۱۰۰۰۰ تن سکنه دارد. در گرداگردش سوری است و از قصبه های بسیار قدیم است. (از قاموس الاعل ...
(اِخ) جزیره ایست در بحر احمر نزدیک خلیج عقبه. در اکثر نقشه ها آن را بصورت «تیران» ضبط کنند. بنابه روایت جغرافی دانان عرب در این جزیره آب شیرین یافت نشود و ساکنان آنجا را «بنی جدان» نامند و ...
(اِخ) شهری است در جنوب ایتالیا بر کنار خلیجی بهمین نام، از شهرهای باستانی است. در ۱۹۴۰ م. نیروی هوایی و دریایی انگلستان در آنجا فاتح شد. ۱۲۰۰۰۰ تن سکنه دارد. مؤلف تاریخ ایران باستان آرد: .. ...