تاراج کردن
معنی
[ کَ دَ ] (مص مرکب) یغما
کردن. چپاول کردن. چاپیدن. تاختن.
غارتیدن: مغاوره؛ تاراج کردن. (منتهی
الارب):
بکشتند و تاراج کردند مرز
چنین بود ماهوی را کام و ارز.فردوسی.
چو دیدند رفتند کارآگهان
بنزدیک بیدار شاه جهان
که تاراج کردند انبار شاه
بمزدک همی بازگردد گناه.فردوسی.
و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند و
مالها را تاراج کردند. (فارسنامهٔ ابن بلخی
ص ۴۶).
حرام آمد علف تاراج کردن
بدارو طبع را محتاج کردن.نظامی.
ز کارگاه قضا بر درخت پوشانند
قبای سبز که تاراج کرده بود خزان.سعدی.
تو خود چه فتنه ای که بچشمان ترک مست
تاراج عقل مردم هشیار میکنی.سعدی.
جهان دل ببازی کرده تاراج
بدل صاحبدلان را کرده محتاج.
آصفخان جعفر (از آنندراج).
رجوع به تاراج شود.