مو، کرک، پشم، نخ پشم، جامه پشمی سایر معانی: نخ پشمی، پارچه ی پشمی، جامه ی پشمی، پشمینه، پشمین (woolen هم می گویند)، هر چیز پشم مانند، (به ویژه روی بدن برخی حشرات یا برگ گیاه) کرک، (انسان) مو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چربی پشم، لانولین سایر معانی: چربی پشم (که از آن lanolin می گیرند)، لانولین lanolin
اسفنج پشم سان (که نرم و پردوام است)، ابر مکزیکی
طناب پیچ کردن
خیالبافی کردن، حواس پرت بودن
خیالبافی، خواب و خیال، شورتیگری، حواس پرتی
پرورش دهنده ی گوسفند برای تولید پشم، گوسفندپرور
wooly لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی
پشمینه فروش، ماهوت فروش، شال فروش
پشمالویی، پشم نمایی، پرپشمی
(جانورشناسی) شته ی پشم زا (انواع شته هایی که پوشش مومی و پشم مانندی را از خود می تراوند)
کیسه ی پشم، گونی پشم، (پشم) بقچه، بسته، ابرکومهای