وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن سایر معانی: پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته [عمران و معماری] عرض - پهنا [برق و الکترونیک] پهنا 1. ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] کنترل پهنا کنترلی که پهنای الگوی روی صفحه ی نمایش لامپ پرتو کاتدی در گیرنده تلویزیونی یا اسیلوسکوپ تنظیم می کند.
[آب و خاک] تابع عرض
[ریاضیات] عرض یک ناحیه
[عمران و معماری] عرض جاده - عرض راه - عرض مسیر
widthwise از طرف عر، عرضا، از پهنا
از پهنا، از عرض (widthways هم می گویند) [ریاضیات] عرضی گون
پهنای زاویهای باریکۀ رادار [مهندسی نقشهبرداری] زاویهای که باریکۀ پرتوِ رادار در سطح افقی پوشش میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] پهنای باریکه ی آنتن زاویه ی بین دو منطقه ی نیم توان متقابل در باریکه ی آنتن بر حسب درجه .
[عمران و معماری] عرض رویکرد
پهنای نوار [فیزیک] تفاضل بیشترین و کمترین بسامد در نواری از تابش الکترومغناطیسی
[برق و الکترونیک] گسترده سازی پهنای باند