سفیدی، خنگ، سفید سایر معانی: سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا ع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ موش
سفید مثل برف، بسیار سفید
کندش
[زمین شناسی] تخته سنگ سفید
گویچه ی سفید خون، یاخته ی سفید خون (leukocyte هم می گویند)، تش، گویچه سفیدخون، گلبول سفید
(کتاب رسمی منتشره از سوی دولت - معمولا جلد سفید دارد) کتاب سفید، کتاب سفید
مشمش
نان سفید
(نوعی کدوی تابستانی دارای پوست صدف مانند) کدوی سفید
شکلات سفید [علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای با طعم شکلات که با کرۀ کاکائوی سفیدشده (bleached) و شکر سفید تهیه میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
(گیاه شناسی) شبدر سفید، شبدر خزنده (trifolium repens)