پریشان خیال سایر معانی: منتزع، جدا شده، مجزا شده، برآهیخته، مختصر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفرقه حواس، تجرد
[حقوق] عقد تصویبی، عقد اذعان، عقد تحمیلی
[سینما] جاذبه
[نساجی] جاذب - جذب کننده
مجذوب ساختنی سایر معانی: مجذوب ساختنی
ربایش [فیزیک] نیرویی که در جهت کاهش فاصلۀ بین دو ذره یا دو سامانۀ ذرات عمل میکند|||متـ . جاذبه||| نیرویربایشی، نیرویجاذبه attractive force ...
واژههای مصوب فرهنگستان
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش ...
[پلیمر] ربایش جذبی
[سینما] مونتاژ جاذبه
[زمین شناسی] شهر یا بخشی از آن و یا مجموعه ای که به دلیل داشتن منابع، تجهیزات یا ابزار مبادله اقتصادی از توان جاذبه برخوردار است.
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...