خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق سایر معانی: (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] هدشات بسته - از پیشانی تا زیر چانه
کم حرف، کم گو، ساکت، لب فرو بسته، دهان بسته، خاموش، رازدار
lipped tight کم حرف، خاموش، رازدار
[نساجی] کناره سفت - کناره محکم
[نساجی] نقاط ناصاف ( در نخ )
تقریب تنگبست [فیزیک] روشی تقریبی برای محاسبۀ ساختار نواری الکترونها در جسم جامد
واژههای مصوب فرهنگستان
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن سایر معانی: تنگ کردن یا شدن، محکمتر کردن، سفت کردن (رجوع شود به: tight)
[ریاضیات] بازرسی با سختگیری بیشتر، بازرسی سختگیرانه
تنگ کننده، سفت کننده، کیپ کننده سایر معانی: سفت کننده، تنگ کننده، کیپ کننده [نساجی] غلتک زیر دو غلتک لیکر در کارد پشم
خسیس، ناخن خشک، ممسک، ژکور، زفت، کنس، پست، خشک دست، خسیس
کیپ، محکم