پیشرفت چیزی را نشان دادن یا طرح ریزی کردن یا روی نمودار نگاره کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انگلیس - خودمانی) اخراج شدن یا کردن، بیرون کردن
کاستن از
کسی را برضد چیزی (یا در رد چیزی) مصمم کردن
به مسئولیت خود کاری را انجام دادن
خاکدهی [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] نوعی عملیات داشت که در آن بُن بوتۀ گیاهان را با خاک میپوشانند
واژههای مصوب فرهنگستان
همه چیز سایر معانی: مهم، مهند، و سایر چیزها
آینده درخشان است
[کامپیوتر] روش میانگین گیری متغیر وزن دار .
نسبت به چیزی (یا کسی) احساس علاقه کردن (یا علاقه داشتن یا نشان دادن یا بیان کردن)
[نساجی] پود - نخ پود - پر کردن
پیش از هر کار (یا چیز) دیگر، قبل از همه