سخت، محکم، سخت گیر، موکد، محض، اکید سایر معانی: دقیق، مشخص، روشن، جدی، سختگیرانه، فرسخت، فرسختانه، کامل، درست، بسمند، بی چون و چرا، مطلق، شدید، ستهم، صریح، سپارده، سختار، (گیاه شناسی) شق، را ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] تفسیر مضیق، تفسیر محدود
[ریاضیات] استلزام اکید
[حقوق] مسئولیت حادثه، مسئولیت تولید کننده یا فروشنده در قبال هرگونه خسارت وارده به خریدار یا مصرف کننده در اثر عیب و نقص کالا
[ریاضیات] ترتیب به معنای دقیق
[عمران و معماری] نیمرخ کامل
[عمران و معماری] نمای نیمرخ کامل
strictly, adj•دقیقا، سختگیرانه، کاملا، اکیدا، شدیدا، مطلقا
[نساجی] پشم به سختی شانه شونده - الیاف پشم بلند تر از دو و یا یک دوم اینچ
[ریاضیات] فضای اکیدا محدب
[ریاضیات] دنباله ی اکیدا نزولی
راهبرد اکیداًمغلوب [اقتصاد] راهبردی که پاداش انتخاب آن در مقایسه با پاداش انتخاب هر گزینۀ دیگر همیشه کمتر باشد
واژههای مصوب فرهنگستان