رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب، میله، شمشیر، دشنه، سیخ، بسیخ کشیدن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بیرون پراندن سایر معانی: (کباب) سیخ، با سرنیزه یا نیزه فرو کردن، (ج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشنه بودن، عطش داشتن
موی شق که با تف صاف و خوابیده کرده باشند
بدون تامل حرف خود را زدن
قی کردن، بالا آوردن
(بیس بال) به گوی تف کردن و آن را پرتاب کردن
کینه، لجاجت، عداوت
[ریاضیات] حلقه ی شکافنده
(جانورشناسی) تف خستر (حشرات همبال تیره ی cercopidae)
(گیاه شناسی) مرغسان، فریز مانند
چاه مستراح، گودال فاضل اب سایر معانی: گودال یا مخزن فاضلاب و فضولات، چالاب، آبریز، گنداب [عمران و معماری] چاه مستراح
(گیاه شناسی) تف حشره (ماده ی کف مانندی که توسط برخی حشرات روی برگ گیاهان ترشح می شود)