مار، مارپیچی بودن، دارای حرکت مارپیچی بودن، مارپیچ رفتن، خزیدن سایر معانی: (مانند مار) خزیدن، پیچ و تاب خوردن، (عامیانه - به ویژه تنه ی درخت و الوار سنگین) روی زمین کشیدن و بردن، خزاندن، لغز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] بازوی مارگونه
مارگزیده
(سرخپوستان امریکای شمالی) رقص مار (مراسم سنتی که دوسال یک بار اجرا می شود و در آن با مار زنگی بازی می کنند)، رقص مارپیچی
رجوع شود به: dragonfly
fence worm : نرده مارپیچ
دوست خیانتکار، مار خوش خط و خال، گرگ در لباس میش، آدم موذی، خطر پنهان، خطر محتمل، خطر نزدیک، دوست دو رو
مارگزیدگی، ویسکی، نیش مار، تریلیوم سایر معانی: زخم مار [زمین شناسی] مار گزیدگی
رجوع شود به: pogonia، گل ثعلب امریکایی وژاپنی
پادزهر
رجوع شود به: blazing star
(جانورشناسی) مرجان مار (انواع مارهای کوچک و زهرین از جنس های micrurus و micruroides - بومی جنوب ایالات متحده بوده و پوستش از نواره های حلقه مانندی به رنگ های سرخ مرجانی و زرد و سیاه پوشیده ش ...