هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده سایر معانی: توام [برق و الکترونیک] هم زمان [صنعت] همزمان، با هم اتفاق افتادن [ریاضیات] به طور همزمان، با هم، همزمان، با هم، مقارن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رایانۀ همپا [رایانه و فنّاوری اطلاعات] رایانهای که برای پشتیبانی رایانهای دیگر به کار میرود و در صورت بروز خرابی در رایانۀ اصلی میتواند جانشین آن شود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[آمار] فاصله اطمینان همزمان
[ریاضیات] قطری سازی همزمان
[ریاضیات] معادله ی دیفرانسیل توأم
[نفت] حفاری همزمان
(ریاضی) دستگاه معادلات، همچندی های همزمان، معادلات چند مجهوله [ریاضیات] معادلات همزمان، دستگاه معادله ها، معادلات توأم، دستگاه معادلات
[آمار] استنباط همزمان
[زمین شناسی] تزریق همزمان
[کامپیوتر] ورودی و خروجی همزمان
[ریاضیات] معادلات خطی همزمان، معادلات خطی توأم، دستگاه معادلات خطی
[پلیمر] اندازه گیری همزمان