اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن سایر معانی: نماد، (مغازه یا موسسه - راهنمایی رانندگی) تابلو، (جانور) ر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
علامت و مقدار
(قانونا یا رسما ملک یا چیزی را به کسی) منتقل کردن، تفویض کردن
دخشه علامت نما
[عمران و معماری] قرارداد علامتی [پلیمر] قرارداد علامت
رقم علامت نما [کامپیوتر] رقم علامت [برق و الکترونیک] رقم علامت نویسه ای که علامت جبری عدد را در کامپیوتر دیجیتال تعیین می کند. این نویسه معمولاً یک بین ( 0 یا1) در مکان از پیش تعیین شده ای ب ...
هنگام آمدن (یا رفتن) دفتر را امضا کردن
زبان اشاره [زبانشناسی] یکی از نظامهای ارتباطی بشر، دارای نظام زبانی، که در آن به جای آواها از حرکات نظامیافتۀ دستها استفاده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
1- (رادیو و تلویزیون و غیره) پایان برنامه را اعلام کردن، به پخش خاتمه دادن 2- (خودمانی) صحبت خود را قطع کردن، از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن، درقمار جارفتن، پایان دادن به
موضوع علامت [کامپیوتر] موقعیت علامت ؛ سیگنال ؛ نشان ؛ علامت [برق و الکترونیک] موقعیت علامت موقعیتی که در آن علامت عدد قرار داده شده است.
[ریاضیات] آزمون علامت، علامت، آزمایش علامت، تست علامت [آمار] آزمون علامت
نشانه ها، علامت ها