صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه ر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] محاسبه سطحی
[نفت] مته ی قاشقی
بقولاتی که پوست آنها را معمولا نمی خورند (مانند باقلا)، بنشن پوست کنده (یا پوست کندنی)، لوبیایی که مغز ان خوراکی است، دانه مغذی لوبیا
[پلیمر] قالب جداره نازک
صدفکپه [باستانشناسی] تودهای از پوستۀ خارجی صدفها که بهمرورِزمان بر روی هم تلنبار شدهاند
واژههای مصوب فرهنگستان
پرداختن، هزینه چیزی را قبول کردن سایر معانی: (خودمانی) پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن، pay : پرداختن
رجوع شود به: combat fatigue، اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان، وحشت واضطراب حاصله از صدای انفجار
بیفتک ران گاو
[شیمی] ساختار لایه ای، ساختار پوسته ای [عمران و معماری] سازه پوسته ای
[عمران و معماری] صفحه پوسته ای
[عمران و معماری] سازه پوسته ای