تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] رمزگذاری شکلی شکلهای خاص دگمه های کنترلی که برای متصدی رادار امکان تنظیم کنترلها و نظارت بر وضعیت آنها را با استفاده از حس لامسه در شرایط کمبود نور فراهم می کند.
[عمران و معماری] شکل رابط
[آمار] آمارشناسی شکلها
شکل پذیر، قابل شکل گیری سایر معانی: shapable شکل پذیر، مناسب، موزون
بشکل سیب
خوش ریخت، شکیل، خوش اندام، خوش بر و رو، خوش ترکیب سایر معانی: خوش اندام (بویژه زن)، پری پیکر، مه پیکر [زمین شناسی] خود شکل، خوش ریخت، خوش ترکیب، شکیل
چاقی سیبیشکل [تغذیه] ← چاقی مردانه
واژههای مصوب فرهنگستان
(گیاه شناسی) درفش مانند، درفشی، درفش شکل، بشکل درفش
[ریاضیات] گوی مانند، کروی، به شکل گوی
[آمار] توزیع زنگدیس
خم زنگدیس [آمار] نوعی خم فراوانی متقارن برای متغیر تصادفی پیوسته که شبیه به مقطع عمودی ناقوس است