ناظر، کنترل کننده، بازرس، حسابدار ممیز سایر معانی: سرحسابدار، حسابرس کل، رئیس حسابداری (comptroller هم می نویسند) [حسابداری] کنترلر [عمران و معماری] دستگاه کنترل - کنترل کننده [کامپیوتر] کنت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] کارت کنترل کننده
[زمین شناسی] سه مخروطی برای چالهای به قطر 200میلیمتر از دستگاه چالزنی دورانی و سرمته مخروطی استفادهمی شود . مترادف با : triconic bit .
[نساجی] غلتک برش
[نساجی] سنگ سمباده غلتکی بلند
[نساجی] غلتک جدا کننده در ماشین شانه
[نساجی] غلتک کششی [پلیمر] غلتک کششی
[کامپیوتر] کنترل کننده دو کاناله
واپایشگر الکتریکی [فیزیک] وسیلهای برای تنظیم مقدار توان الکتریکی ورودی به دستگاه برقی
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] کنترل کننده الکترونیکی دستگاه یا سیستم الکترونیکی برای کنترل یک محصول، و وسیله برقی، ابزار، یا سیستم . نمونه های آن عبارت اند از کنترل کننده های برنامه پذیر، ریز کنترل کنند ...
[نساجی] چاپ غلتکی حکاکی شده
[نساجی] غلتک جلو خومی