سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] تنظیم سالانه ثابت
چَفتۀ صُلب [معماری و شهرسازی] چَفتهای یکپارچه که اتصال آن به پایه، از نوع اتصال صُلب است
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] جسم صلب [عمران و معماری] جسم صلب - جسم سخت [برق و الکترونیک] جسم سخت [ریاضیات] جسم صلب
[عمران و معماری] رویه صلب بتنی
[عمران و معماری] لوله مسی سخت
[عمران و معماری] هسته مقاوم
[عمران و معماری] پی صلب - شالوده صلب
[عمران و معماری] سازه قاب صلب
[نفت] باز وی بارگیری ثابت
[ریاضیات] حرکت صلب
بستهبندی سخت [علوم و فنّاوری غذا] نوعی بستهبندی که در آن شکل بسته پس از پر کردن و درزبندی براثر تغییر دما و فشار عوض نمیشود ...