نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] نمایش گروه
[حسابداری] ارائه معتبر
روش انجام هنرهای تجسمی (یا تن بخش)، تن بخشگری، شناخت جهان از راه اندیشه
[ریاضیات] نمایش الحاقی
[ریاضیات] نمایش جبری
[ریاضیات] نمایش تحلیلی
[صنعت] روش نمایش دودویی
[سینما] نمایش فیلم
بازنمودهای جمعی [جامعهشناسی] اندیشهها و باورها و ارزشهای برساختۀ یک جامعۀ بشری که با تصورات تکتک افراد آن یکسان نیست ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] نمایش کامپیوتری، نمایش کامپیوتر
[ریاضیات] نمایش پیوسته