تابع مولد گشتاور [آمار] تابعی که برای متغیر تصادفی X دربردارندۀ متغیری است که معمولا با t نشان داده میشود و با فرمول ریاضی etx تعریف میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] روش درآمد عملیاتی خالص
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملیاتی سایر معانی: عامل [حسابداری] عملیاتی [عمران و معماری] کارکرد [برق و الکترونیک] عملکرد، کار [ریاضیات] عملکرد، عامل
[پلیمر] عرصه عملیاتی
دارایی در گردش
[عمران و معماری] پل بهره برداری - پل کارگاهی
[عمران و معماری] شرایط عملکردی
[عمران و معماری] خرج بهره برداری - خرج تصدی - هزینه بهره برداری [نساجی] کارگر متخصص - کارگر ماهر [ریاضیات] هزینه ی بهره برداری، هزینه ی عملیاتی، هزینه ی راهبری [پلیمر] هزینه عملیاتی ...
[حسابداری] هزینه خدمات
[عمران و معماری] مهندس اجرایی
[عمران و معماری] ارتفاع مفید [زمین شناسی] ارتفاع مفید
[حسابداری] سود عملیاتی