شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین سایر معانی: ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] قوس سنج، انحنا سنج، سنجه ی انحناء
[عمران و معماری] شعاع درونسو
[ریاضیات] شعاع همگرایی سری توانی
[عمران و معماری] شعاع تاثیر چاه
بردار شعاعی [ریاضیات] شعاع بردار
شعاع حامل، شعاع همگرای، بردار ترامونی
[زمین شناسی] شعاع / استخوان زیرین آمبولاکرال شعاع میانه ای در Edioasteroid که بوسیله خط میانی یک آمبولاکرام (سینه) تشخیص داده می شود. در آمبولاکراهای منحنی این استخوان شعاعی بوسیله خط میانی ...
[ریاضیات] شعاع همگرائی مربوطه
[شیمی] شعاع اتم، شعاع اتمی [نساجی] شعاع اتمی
[شیمی] شعاع بور - شعاع بور
(کشتیرانی) برد کشتی (بیشترین فاصله ی رفت و برگشت بدون نیاز به سوخت)، شعاع عملیاتی