[نساجی] روغن نخ تار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] پارچه کرکدار تاری - پارچه خاب دار تاری
[نساجی] دستگاه محافظ چله
[نساجی] دستگاه کلاف پیچ
[نساجی] ریپس تاری
[نساجی] آهارنخ تار- آهارزدن نخ تار( جهت استحکام بخشیدن به نخ تار در جریان بافندگی)
[نساجی] نقشه خرابی - خط لنگه در پارچه
کاری را به پایان رساندن، فیصله دادن، رتق و فتق کردن
[نساجی] پیوستگی تارو با پود در بافت پارچه دولا
[نساجی] نخ تار
[نساجی] تاب دادن - پیچاندن - تاب دار کردن - تاب برداشتن
به نتیجه رسیدن، تمام کردن سایر معانی: خاتمه دادن، (عامیانه)، پایان دهنده، پایانی، خلاصه ی آخر برنامه، گزارش پایانی، نتیجه، خاتمه یافتن، تمام شدن