[برق و الکترونیک] تحریک جداگانه به دست آوردن تحریک از منبعی بجز خود ماشین یا قطعه.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدایی، مجزایی
دخشه جدا ساز
جداسازی [شیمی] جدا کردن اجزای جامد و مایع و گاز سازندۀ مخلوط بهکمک روشهای مختلف، نظیر تقطیر و استخراج و جذب
واژههای مصوب فرهنگستان
جداسازی [مهندسی شیمی] جدا کردن اجزای جامد و مایع و گاز سازندۀ مخلوط بهکمک روشهای مختلف، نظیر تقطیر و استخراج و جذب
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...
(ارتش امریکا) اداره ی خاتمه خدمت
[برق و الکترونیک] مدار جدایی مداری که سیگنالها را بر حسب دامنه، بسامد یا مشخصه دیگری مرتب می کند.
ضریب جداسازی [شیمی] نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان خروجی تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان ورودی
[ریاضیات] ثابت جداسازی
[معدن] چگالی جدایش (جدایش)
[برق و الکترونیک] معادله تفکیک