(معمولا با: up) عصبی کردن، روحیه ی کسی را خراب کردن، جنگ اعصاب کردن، (خودمانی)، (معمولا با: out) به ماهیت کسی پی بردن، (از نظر روحی) شناختن، (معمولا با: up) خود را آماده کردن (از نظر روحی)، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(خودمانی) 1- روحیه ی خود را از دست دادن، دچار تزلزل روحی شدن، دستپاچه شدن 2- (برای احتراز از کار یا موقعیت بخصوص)خود را به دستپاچگی زدن، هراس نمایی کردن
روانکاوی کردن، بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
(قدیمی) روان پریشی، ضعف روانی، ضعف روحی، خستگی روانی، بی تصیمی
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی، زیست شناسی روانی
وابسته به توهم زایی، توهم زا، روان گردان، وابسته به داروهای توهم زا، روان گردان وابسته به داروهای توهم زا داروی توهم زا، داروی روان گردان
روانشناسى : دستگاه اندازه گیرى کار روانى
psychogenic موجد محرکات ذهنی
پزشک ناخوشى دماغى
وابسته به روانپزشکی سایر معانی: وابسته به روانپزشکی
روانپزشکی [روانشناسی] دانش مطالعۀ علل و علائم و درمان اختلالات روانی و شیوههای پیشگیری از آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
روانمایه [روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، نیروی پویایی که در پس تمام فرایندهای روانی وجود دارد |||متـ . کارمایۀ ذهنی mental energy ...