بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی سایر معانی: وابسته به علوم طبیعی، علمی، عینی، واقعی، جسمانی (در برابر: فکری یا روحی)، تنی، جسمی، شهوانی، جنسی، خشن، پر خشونت، قلدر، قلدرانه، معاینه ی پزشکی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سطح فعالیت بدنی [تغذیه] نسبت انرژی مصرفی کل به انرژی مصرفی پایه
واژههای مصوب فرهنگستان
نسبت فعالیت بدنی [تغذیه] میزان صرف انرژی برای فعالیت بدنی که بهصورتِ نسبتی از میزان سوختوساز پایه بیان میشود
[پلیمر] زمانبندی فیزیکی
انسانشناسی جسمانی [باستانشناسی] زیرشاخهای از انسانشناسی که از دیدگاه زیستشناختی به پژوهش دربارۀ ساختارهای زیستی و جسمانی و تکامل انسان میپردازد ...
[عمران و معماری] مانع فیزیکی
[آب و خاک] اقلیم شناسی فیزیکی
[کامپیوتر] طرح فیزیکی
[حقوق] ادله عینی، ادله ملموس
آمادگی جسمانی [تغذیه] توانایی بدن برای انجام مؤثر و کارآمد فعالیتهای کاری و تفریحی استاندارد
پیشبینی فیزیکی وضع هوا، پیشبینی فیزیکی [علوم جَوّ] ← پیشبینی عددی وضع هوا
[کامپیوتر] قالب بندی فیزیکی