رجوع شود به: lead colic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(در اصل) وابسته به نقاش، ویژه ی نقاشان
نقاشی سایر معانی: نقاشی (هم نقاشی تصویر و هم نقاشی در و دیوار)، صورتگری، نگارگری، چهره پردازی، پیکر نگاری، خامه زنی، تصویر (نقاشی شده)، فرتور [عمران و معماری] پرده - نقاشی [کامپیوتر] نقاشی [ ...
زن پیکر نگاریا رنگ کار، زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انهااست
تابلویی که با رنگ اکریلیک (مخلوط رنگ و صمغ اکریلیک ) نقاشی شده است
پوشرنگهای هواخشک [خوردگی] پوشرنگهایی که در معرض هوا و بدون گرما دادن خشک میشوند و پوسه (film) تشکیل میدهند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پوشرنگ مقاومبهقلیا [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مادهای پوششی که در شرایط معینی در برابر مواد قلیایی مقاوم است ...
[نفت] رنگ ضد خوردگی
[نفت] رنگ ضد خزه
[شیمی] ضد زنگ، رنگ ضد زنگ
[زمین شناسی] نقطه متقاطر، نقطه متقاطر
[نساجی] رنگ مایع - رنگ آبکی