سرعت، تندی، شیوه، قدم، گام، قدم رو کردن، پیمودن، گام زدن، با قدم اهسته رفتن سایر معانی: سرعت پیشرفت (یا انجام و غیره)، گام برداشتن، قدم برداشتن، قدم زدن، (معمولا با: off) با قدم اندازه گرفتن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریسه [ورزش] گروهی از دوچرخهسواران که نوبتی در باد یکدیگر میخوابند و به نوبت در جایگاه جلودار قرار میگیرند
واژههای مصوب فرهنگستان
رهبری، پیشقدمی
گام زننده سایر معانی: گام بردار، گام زن، گام آرا، (اسب) یرغه رو، تمرین دیده در گام برداری، یورقه
فضا ـ زمان مطلق [فیزیک] مفهومی در مکانیک نیوتونی که براساس آن چارچوب مرجع ثابتی وجود دارد که در آن میتوان تمام اندازهگیریهای فضا و زمان را انجام داد ...
[ریاضیات] فضای مطلقا بسته
[ریاضیات] L فضای مجرد [آمار] فضای مجرد L
[ریاضیات] Lp فضای مجرد
[ریاضیات] m-فضای مجرد
[ریاضیات] فضای عمل
[کامپیوتر] فضای آدرس دهی .
[آب و خاک] محیط هوافضا