پیشزمینه [سینما و تلویزیون] [زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد|||[سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه|||[هنرهای تجسمی] ع ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت سایر معانی: جای برجسته و آشکار، محل دیدپذیر، چشمگیرگاه، پیش صحنه، جلو، پیش زمینه، نزدیک نما در برابر دور نما [سینما] زمینه جلو تصویر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پردازش پیش صحنی [کامپیوتر] اجرای خودکار برنامه های کامپیوتر که برای به انحصار در آوردن امکانات کامپیوتر طراحی شده اند [برق و الکترونیک] پردازش مقدم پردازش برنامه ای اولویت دار توسط رایانه که ...
[سینما] پیش نما سازی
[خاک شناسی] تنظیم اسمزی
[شیمی] بسپار فضا ویژه