زبانی، شفاها، بزبان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوست پرتقال، پوست یا خلال نارنج [پلیمر] پوست پرتقالی، سطح پوشش ژلی که دارای ظاهری موجدار شبیه پوست پرتقال میباشد.
چای زرین اعلی
چوب نوک تیز که در مانیکور کردن ناخن به کار می رود
شربت نارنج، اب پرتقال سایر معانی: شربت پرتقال
(کلیسای کاتولیک) عضو انجمن کشیشان
سخن آرا، خوش زبان، وابسته به سخنرانی سایر معانی: وابسته به خطیبان و سخنوری
(موسیقی) اراتوریو (موسیقی همراه با مطالب و سرودهای مذهبی)، قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار
سخن رانی، نطاقی
[نساجی] تار عنکبوتی [پلیمر] تور عنکبوتی
گرد کروی، مستدیر [ریاضیات] کروی، گرد
دایرهای [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی کمابیش گرد و تخت با قطرهای مساوی در گیاهان
واژههای مصوب فرهنگستان